دوش مست و بيخبر بگذشتم از ويرانهاي
در سياهي شب چشم مستم خيره شد بر خانهاي
چون نگه كردم درون خانه از اون پنجره
صحنهاي ديدم كه قلبم سوخت چون جانانهاي
كودكي از سوز سرما ميزند دندان به هم
مردكي كور و فلج افتادهاي در يك گوشهاي
دختري مشغول عيش و نوش با بيگانهاي
مادري مات و پريشان مانده چون ديوانهاي
چون كه فارغ گشت از عيشونوش آن مرد پليد
قصد رفتن كرد با حالت جانانهاي
دست در جيب كرد و زآن همه پول درشت
داد به دختر زآن همه پول درشت چند دانهاي
بر خودم لعنت فرستادم كه هرشب تا سحر
ميروم مست و شتابان سوي هر ميخانهاي
من در اين ميخانه، آن دختر زفقر
ميفروشد عصمتش را بهر نان خانهاي
از مجموعه آثار فيلتر شده استاد كارو
فكر ميكنيد سهم ما از اين مشكلات و معضلات اجتماعي چقدر است؟ گاهي بيشتر از آنچه كه فكر ميكنيم مقصر هستيم، مطلبي ديگر در رابطه با فقر و فحشا ببينيد [+]
پ.ن: فعلاً حال ندارم، كلي كار دارم كه بايد تا 18/7 انجام بشه اما نصفشون مونده، بعد از اون تاريخ هم اين وبلاگ به زمره وبلاگهاي تعطيل (موقت) ميپيوندد. 19/7 هم بايد رفع زحمت كنم (سربازي بعد از 4 سال تاخير) و اگه كسي با من مشكل داشته تا اون موقع ارتباط برقرار كنه كه بدون شاكي خصوصي از دنيا برم
پ.ن2: اين چند روز آخري صميميتر مينويسم، چون بعضيها گفته بودند يبوست اخلاقي دارم، باشد كه با اين كارم دل اين جماعت هم شاد كنم
سپتامبر 30, 2007 در 10:45 ق.ظ. |
شعر تلخی بود. سیاه.
اش خوری خوش بگزره رفیق
سپتامبر 30, 2007 در 2:03 ب.ظ. |
ایول … جدید!!!
سپتامبر 30, 2007 در 6:07 ب.ظ. |
نمی دونم غم انگیزه یا ترسناک…طفلک اون بچه ها!
سپتامبر 30, 2007 در 6:15 ب.ظ. |
ساب دومین ها عالی بود حیف که تو وردپرس.کام قابل استفاده نیست…در مورد ویکتوریا بکهام باید بگم این دختر در واقع همسر دیوید بکهام هستش ..خیلی ساله و سه تا بچه هم دارن. 8 و 4 و 2 ساله..هر سه تا هم پسر..ضمنا این ویکتوریا بکهام خودش هم خواننده ای از گروه اسپایس گرل بوده که الان دیگه نمی خونه
سپتامبر 30, 2007 در 9:37 ب.ظ. |
سلام. عکسهای در ددناکی هستند ولی من خواستم نظرم رو در باره فحشا بگم من در این جامعه ایرانی هیچ فرقی بین کسانی که خود فروش هستند و کسانی که مانند خود فروشها عمل کینند نیمبینم کسانی که فقط به دنبال لذت و خوش گذرانی هستند وکسانی که ازسر نداری تن به اینکارها میدهند از نظر من هر دو بدبخت هستند ما در باره فقر و فحشا خیلی مطالب میبینیم و مینویسیم ولی من یکی تاحالا به این اندازه که به فقر و فحشا توجه میشه به رفاه و فحشا توجهی قابل قبول ندیدم فحشا فحشاست چه از سر نداری و یا چه از سر داری فرقی نمیکنه به هر حال موفق باشید
اکتبر 1, 2007 در 8:08 ق.ظ. |
این استاد کارو هم اشعار زیبایی داره، من تا حالا غیر از اینجا اسمش رو جای دیگه ای نشنیده بودم.
شما هم که داری می ری سربازی، منم چند وقت دیگه میام غصه نخور 😉
اکتبر 1, 2007 در 8:26 ق.ظ. |
آقا اسم واقعی استاد کارو یا اسمی که باهاش کتاب منتشر می کنه هم همینه؟ من سرچ که کردم فقط وبلاگ تو رو نشون میده، نکنه خودتی و ما خبر نداشتیم؟
مجازاتگر: شايد !!!
اکتبر 1, 2007 در 8:38 ق.ظ. |
دردناك بود! واي نه !! واقعا مي خواي بري سربازي؟؟؟؟
اکتبر 1, 2007 در 9:09 ق.ظ. |
خیلی شعر قشنگی بود . می تونی بعد از آموزشی شروع به نوشتن کنی . به هر حال من یکی خیلی خوشحال میشم مطلبی از شما بخوم .
اکتبر 2, 2007 در 12:25 ق.ظ. |
تسلیت می گم!
ایشالله یه جای گلابی بیوفتی;)
اکتبر 2, 2007 در 3:07 ق.ظ. |
بسم الله الرحمن الرحیم
من فکر میکنم همهی آدمها مسئول هستن و هرکدام از ما باید از خودمون کمک کردن رو شروع کنیم.
درباره سربازی هم باور کن خیلی زود میگذره. فقط سعی کن از خاطراتی که دیگه تکرار نمیشه نهایت استفاده رو ببری. یک فقل کوچولو حتماً با خودت ببر. وسایل اضافی با خودت نبر، بعد از یکی دو روز که توی پادگان باشی، از مسواک و حوله و خمیردندان و… هرچی که فکر کنی بهت میدن. راستی، حتماً موهات رو با شماره 2 کوتاه کن و به پادگان برو. اگر این کار رو نکنی، مجبوری صفهای خیلی طولانی داخل پادگان رو تحمل کنی و اگر اون کار رو هم نکنی، باید خودت رو برای انجام حرکت خمپاره (بعدا میفهمی چیه) و… آماده کنی. شاید هم توی خار بهت بگن غلط بزن. توصیه میکنم سعی کن بدترین تصور رو از خدمت داشته باشی، تا وقتی توی خدمت قرار میگیری بتونی باهاش کنار بیای، چونکه میبینی انگار اونجوری هم که فکر میکردی سخت نیست، و میتونست ازاین هم سختتر باشه.
موفق باشید،
توی مرخصیهات، یک سری هم به وبلاگت بزن
مجازاتگر: مجازاتگرِ كچل !!!
نوامبر 23, 2007 در 7:46 ب.ظ. |
ey kash mishod kari kard mishod hame chiz ro taghrir dad…vali mesle inke in ghaedeye in donyaye lanatie!!!!!1
دسامبر 10, 2007 در 4:02 ب.ظ. |
خیلی عکسهای تکان دهنده و زجر اور بود به نظر من انسان در هر شرایطی نباید خدای خود را فراموش کنه چه بسا اگر کمی طاقت سختی را داشته باشند میتوانند بهتر زندگی کنند و مطمئن باشند که خدا انسان رو در همه ی مراحل زندگی ازمایش میکنه و شاید فقر انها یکی از ازمایش های خداونده .ما در جامعه نمونه های زیادی از این مردم داریم ایا در زمان گئشته این طور بوده در جواب باید بگوییم که خیر این خود مردم هستند که باعث بد بختی خود می شوند
مجازاتگر: به عمل كار برآيد، به سخنراني نيست ؛ البته در بعضي موارد با شما موافقم.
آوریل 21, 2008 در 6:27 ق.ظ. |
الملک یبقی اللکفر و لا یبقی اللظلم
سرزمینها با کفر پابرجا می ماند اما با ظلم نه
محمد مصطفی(ص)
مِی 3, 2008 در 2:57 ب.ظ. |
ممنون از زحمات شما دوست عزیز
من عاشق کارو هستم…
ژوئیه 22, 2008 در 5:44 ق.ظ. |
عکسهای خیلی خوبی بود من که کلی تو لک رفتم اما چه میشه کرد بجز دلسوزی واین که بشناسیشونو بتونی کمکشون کنی ولی جامعه حتی کمک کردن به این زنها را هم قبول نداره مثلاً اگه همسرانمون ما رو با یه زن خراب ببینن چه فکری می کننپس فکر کنم دوری کردن بهترین راه حل باشه
سپتامبر 2, 2008 در 9:27 ق.ظ. |
چرا یه مصاحبه با انهایی که سراغ خانوادههای ضعیف میرن ترتیب نمیدی و ازشون نمیپرسی که چرا این کار رو انجام میدن؟
اکتبر 25, 2008 در 7:03 ب.ظ. |
salam ayval bab damet garm.
man vase in esme khodamo gozashtam elias chon ham ba khoda refigham ham ba shyton gahi vaghta khoda kari hekmati dare man dos nadaram gahi shyaton gahi hardoshonam khoban be hich kodom nemishe goft bad
اکتبر 30, 2008 در 9:43 ب.ظ. |
انسان بیمار بیمار است و کمبود قدرت باعث بیماری او میشود.واگر کسی خود را تسلیم کند و زانو بزند وایمان بیورد نجات خواهد یافت.(فیض خداوند مرا کافیست)
خوشا به حال آنان که نیاز خود را به خداوند میبینند زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.
آگوست 24, 2009 در 5:39 ق.ظ. |
واقعیت تلخ جامعه ما که هر روز تلخ تر از روز گذشته میشود.
سپتامبر 9, 2010 در 7:54 ب.ظ. |
دوست عزیز gozarzaman فحشا از سر دارایی یعنی چی؟ یعنی زنی که می خواد مثل همه موجودات از زندگیش لذت ببره و بره سکس بکنه؟ اینکه فحشا نیست. این حرفها رو بذارین برای آخوندها. اما برای زنان عزیزی که بخاطر فقر بدنشونو می فروشن از صمیم قلبم متاسفم.
سپتامبر 9, 2010 در 9:25 ب.ظ. |
فقط باید گفت برا مملکتی که انسلن ارزش براش نداره متاسفم
نوامبر 20, 2011 در 8:36 ق.ظ. |
واقعا باید نتاثر بود.معلومه که در یک حکومت آخوندی و اسلام ناب محمدی باید این بدبختی ها باشد
نوامبر 23, 2011 در 10:45 ب.ظ. |
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری میکنم
صبوری میکنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری میکنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری میکنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه، تا سراغِ همسایه …
صبوری میکنم تا مَدار، مُدارا، مرگ …
تا مرگ، خسته از دقالبابِ نوبتم
آهسته زیر لب … چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلا وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت!
هِه!
مرا نمیشناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکتند!
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم سادهی آشنا
تا تو دوباره بازآیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!